×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

حرف حساب

http:aldo.blogfa.com

× یا رب زه کرم جزای نیکی بفرست ماشین و آپارتمان شیکی بفرست من میل به تک خوری ندارم لطفا از این دم بخت ها شریکی بفرست
×

آدرس وبلاگ من

bia2jigar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/purabdollah

× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

اهل تهرانم

  اهل تهرانم

  دهنم سرویس است

  نه که پولی دارم، نه سوادی، و نه حتی ذوقی

  دوستانی، همه از لاشخوران

 

  نه خدایی که در این دود و صدا

  لای این ماشین‌ها، پای این بُرجَک‌ها

  روی این داغی آسفالت، به دادم برسد

 

  من مسلمانم

  قبله‌ام، خانهء همسایه‌مان

  جانمازم، دختر همسایه، مُهرم لبِ او

  تخت، سجادهء من

  من وضو با روش مُفت‌خوران می‌گیرم

  در نمازم جریان دارد کُفر، جریان دارد شرک

  ریا از پشتِ نمازم پیداست

  همه ذراتِ نمازم مُتعفن شده است

 

  کعبه‌ام خَرپُشته

  کعبه‌ام پشتِ کولرهاست

  کعبه‌ام بر سر بام، سر منقل با دود، می‌رود بام به بام، شهر به شهر

  حَجَرُالاَسوَدِ من حفرهء این وافور است

 

  اهل تهرانم

  پیشه‌ام جیب بُری است

  گاهگاهی کیف هم می‌قاپم، با کَلَک، روی موتور

  تا که شاید بهر پولی که در آن زندانی‌ست

  داغ آن باسَنِتان تازه شود

 

  چه خیالی، چه خیالی...می‌دانم

  رقمی نیست شما را...

  خوب می‌دانم، کَکِتان هم نَگَزَد

 

  پدرم پشتِ دوبار آمدن از مرز هرات، پشتِ دو بَست

  پدرم در پس یک چند کلاهبرداری

  پدرم در پس میله به دَرَک واصل شد

  پدرم وقتی مُرد، آسمان ابری بود

 

  زندگی چیزی بود، مثل یک بارش سنگ، یا چناری پُر زاغ

  زندگی در آن وقت، صفی از بیدلی و خواب مترسک‌ها بود

  بارها زندانی شدن

  زندگی در آن وقت، سلولِ پر از موش و دیوار پُر از خط خطی زندان بود

 

  طِفل، جُفتَک جُفتَک، دور شد در کوچهء خَرخاکی‌ها

  بار خود را بستم، رفتم از شهر خیالاتِ حقیقت بیرون

  دلم از غربتِ خَرخاکی پُر

 

  من به مهمانی دنیا رفتم:

  من به دشتِ حسرت

  من به باغ پوچی

  من به ایوانِ پُر از خاکِ حماقت رفتم

  رفتم از پله برقی رذالت بالا

  تا ته کوچهء بن بستِ نَفَهمی

  تا هوای ملس اِستِمنا

  تا تبِ خیس مذلّت رفتم

  تا چراغ ذلت

  تا سکوتِ خارش

  تا صدای وغ وغ تنهایی‌ها

 

  چیزها دیدم بر روی زمین:

  کودکی دیدم، کفِ پا بو می‌کرد

  قفسی بی در دیدم که در آن، باج‌خوران ول بودند

  نردبانی که از آن، عشق می‌رفت به بیراههء شَک

  من زنی را دیدم، نور در ماکروفر سامسونگ می‌پخت

  ظهر در سفره آنان سُس بود، پیتزا بود، دوری بود، کاسهء داغ مَلالت بود

 

  من گدایی دیدم، در به در می رفت آواز Shakira می‌خواست

  و سُپوری، که به یک پوستر Guns می‌بُرد نماز

  کفتاری را دیدم، Viagra می‌خورد

  من الاغی را دیدم، فرفره را می‌فهمید

  در چراگاه سخاوت، گاوی دیدم پیر

  شاعری دیدم هنگام خطاب، به معشوقه‌اش می‌گفت: اوهوی

  من کتابی دیدم، واژه‌هایش همه از جنس لَجَن

  کاغذی دیدم، از جنس جَفا

  آفتابه‌ای دیدم، دور از همه آب

  مسجدی دیدم، دور از مُستراح

  سر بالین فقیهی نومید، بطری‌ای دیدم لبریز شراب

  قاطری دیدم بارَش حساب دیفرانسیل

  اشتری دیدم بارَش سبدِ خالی وصیتنامه

  عارفی دیدم بارَش Yahoo.com

 

 

یکشنبه 8 اسفند 1389 - 10:45:17 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


یه دوس دختر هم نداریم(ورژن2)ا


شرظ بندی


ماجرای حمام رفتن حاج خانم!!!


اس ام اس ماه رمضون


عشق یعنی این


ماجرای عشقی آهو


گفته های یه مادر دانا به دخترش


پسرک زبل و لاکپشت مرده اش


دختر چیست


شهر دزد ها


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

59670 بازدید

15 بازدید امروز

2 بازدید دیروز

89 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements